اینجا سر در باغ گلشن طبس است.طبس از جمله شهر هایی است که برای رسیدن به یزد از مشهد باید بناچار از آن بگذری.این به ناچار از اهمیت و زیبایی این شهر نمی کاهد .ما چون از فردوس به سوی طبس راه افتادیم نزدیکهای ظهر به طبس رسیدیم!آنقدر عجله داشتیم که پس از خوردن صبحانه در باغ گلشن به سوی یزد یا بهتر بگویم رباط پشت بادام حرکت کردیم.باغ گلشن زیباست ولی گنجایش این همه مسافر را در نوروز نداشت .گویی در میان انسانها باغ گلشن گم شده بود!دو قفس مسخره هم در ان نهاده بودند که چند پلیکان و خرگوش را برای دیدن مردم در ان نگهداری می کردند!!!
۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه
۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سهشنبه
رباط پشت بادام
نوروز امسال به همراه برادرم از مشهد به سوی یزد حرکت کردیم.شاید تعجب کنید انقدر که رباط پشت بادام ما را شیفته خود کرد یزد چنین نکرد!؟پس از رسیدن به طبس و حرکت از آنجا به سوی یزد تنها جایی که ما را در کویر بی مرز آرامش بخشید رباط پشت بادام بود!فاصله دویست کیلومتری طبس- رباط پشت بادام هیچ آبادی نمی یابید.کویری بی مرز و مسطح.شاید بی اغراق عمق هستی شناسی و متافیزیک را در این مکان با جان و دل خود احساس کنید.
غروب به آنجا رسیدیم.برادم می گفت خسته است و من هم که عاشق چنین مکانهایی هستم دوست داشتم شب را بمانم.با کمی پرس و جو متوجه شدیم امام زاده ای آنجاست که چند اتاق دارد و می توان شبی را در آنجا بیتوته کرد.پس ماندیم .پس از شام باد شروع به وزیدن کرد.هنگام خواب صدای باد و زوزه های ان ما را بیش از پیش به تامل واداشت...عمق فاجعه زندگی بشری...
غروب به آنجا رسیدیم.برادم می گفت خسته است و من هم که عاشق چنین مکانهایی هستم دوست داشتم شب را بمانم.با کمی پرس و جو متوجه شدیم امام زاده ای آنجاست که چند اتاق دارد و می توان شبی را در آنجا بیتوته کرد.پس ماندیم .پس از شام باد شروع به وزیدن کرد.هنگام خواب صدای باد و زوزه های ان ما را بیش از پیش به تامل واداشت...عمق فاجعه زندگی بشری...
اشتراک در:
پستها (Atom)